با تو در ثانیه ها
 
کاش دلها در چهره ها بود
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 144989
تعداد مطالب : 328
تعداد نظرات : 87
تعداد آنلاین : 1

دیشب خدا درخوابم آمد

فریاد کشید بر من و با عصبانیت گفت :

آدم احمق   ... !!

در زندگی ، به تو هر چی دادم ،

اندازه ی شعور و ظرفیتت بود .

بفهم ..... !  نفهم ..... ! ؟

این را گفت و رفت .

 بعد از رفتنش بود که

هزاران سوال در ذهنم نقش بست .

انگارفراموش کرده بود :

اگه قرار بود بفهمم ...

نفهم زاده نمی شدم .!!

ج _ علیخانی

 

 

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط جعفر علیخانی

بیمناک ... و ... هراسان

در کوره راههای سرگردانی

ودر جاده ی بی انتهای زندگی

هر چه خدای را فریاد زدم

او را نیافتم !! ؟؟

خسته و ملول از هراسیدن ها

درمانده  از تمام سرگردانی ها

و دل زده از فریاد زدن ها

به من واقعی ام پناه آوردم

هم آغوش و همراه شدم با هر چه تنهایی بود

آنجا بود که تنهایی نهیب سر داد

آهای ... با توام ... مرد سرگردان !؟

بیهوده بود ... ! عبث بود ... ! هر چه گردیدی و گشتی !؟

آن زمان که : نگاه چشم انتظاری را بدنبال خود داشتی !

آن گاه که : قلبی برایت بی صبرانه تپید !

و آن هنگام که : لبخندی با نگاه تو بر لبانی نقش بست !

بدان که : تو خود خدایی  ... !!

ج _ علیخانی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط جعفر علیخانی

در جعبه سیاه خیمه شب بازی زندگی ،

من و تو

عروسکانی بودیم پنهان در پشت نقاب !!

 با آهنگ دلخراش مرشد ،

لوده شدیم ...! رقصیدیم ...! 

وحشیانه خندیدند... و خندیدند...

تماشاگران زندگی ... بر

 من و تو

گویی ... چشمانشان کور بود !! ؟

برطناب و دستان ستمکار ،

عروسک گردان.!!

ج _ علیخانی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط جعفر علیخانی

 بعضی وقتا ،

آدم به نقطه صفر زندگی میرسه .

میدونین چی رو میگم ؟

اونجایی که بودن و نبودن یا وجود و عدم ، در یه کفه ی ترازو قرار می گیره

و هیچ کدومش نمی تونه اون یکی رو بهونه کنه ! 

 گاهی اوقات ،

توی جاده ی زندگی به جایی می رسی که رفتن و نرفتن دیگه برات معنا نداره ! 

خیلی راحت بگم دیگه ابتداء و انتهایی وجود نداره و فرقی هم نداره که کجای جاده باشی! 

این مقدمه رو گفتم برای اونایی که تو جامعه یا درمحیط عمومی یا توزندگی شخصی شون ، 

در مقابل برخورد و رفتار بعضی افراد که شاید فقط ظاهرشون آدم نماست !

به این نقطه میرسن و مجبور به تحمل هستند!

تحمل آدمکهای نخ نمایی که برخلاف ادعا و غرور کاذبی که دارن

هیچ نمادی ازانسانیت رو نمیشه تو وجودشون دید !  

چه خوب بود که هیچ وقت به نقطه صفر زندگیمون نمی رسیدیم !

ای کاش بودن و نبودنمون برای دیگران فرق داشت .

ای کاش هیچ وقت آدمکی نخ نما توی زندگی نبودیم تا دیگران مجبور به تحملمون بشن !!

ای کاش برای چند لحظه هم که شده انسان بودیم !!

ج _ علیخانی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط جعفر علیخانی