امشب ...
فرزند فقر ،
با سوز دل
و سری شکسته از سنگ بدبختی
در سرسامی سنگین از سکوت ،
در سرمای آلونکش ،
سفره ی خالی از نان
پهن میکند .
و در تداوم سرفه های تب دار تنش
که سایه ی مرگ بر آن لبخند زده
انتظار را بهانه می کند تا شاید ،
بهار خوشبختی را ، در آغوش کشد. !!
وه چه هفت سین رنگارنگی دارد !!
فرزند فقر ،
امشب .!!!
ج _ علیخانی
نظرات شما عزیزان:
مسعود 
ساعت22:05---28 اسفند 1390
من از وبتون خیلی خوشم اومد به من هم سر بزنید خوشحال میشم و من لینکتون میکنم امیدوارم شمام لینکم کنید