سکوت
با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


سکوت

باز هم شب ، باز هم سکوت ،

باز هم توهم شبانه ی دیوارهای تاریک زندگی .

امشب تپش های خسته ی ، دل زخم خورده ام

تنها همدم  و نوازشگر سینه ی پردردم هستند.

شبی که با حضور خود هجوم بهانه ها را در بغل دارد

و  چشمانم همچنان خیره بر دیوار خاطراتی ست

که خشتهای آن  بوی یاس و شبنم  ندارد

امشب شروعی زیبا خواهم داشت برای باران اشکها

و بوسه برخلوتی ناخواسته خواهم زد برای دفن یادها

دل بیمار من امشب مرثیه می سازد

بر ترانه ی غربت عشق و جنون

و زمزمه می کند سرود تنهایی را

امشب در سنگینی ثانیه ها ... فریاد خواهم زد ...

من عزا دار خاطرات گذشته ... !

و معشوقه ی ... سکوت و ... تنهاییم . !!

 

ج _ علیخانی

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.