|
زندگی
پرنده
مشرق زمین
فلسفه و عرفان
گاهی باید رفت
من خودمم
عصر نفرین شده
|
|
کلماتم را
در جوی سحر می شویم
لحظه هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم روشن
تا که بی دغدغه بی ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی پرده بگویم
که تو را
دوست می دارم تا مرز جنون
شفیعی کدکنی
نظرات شما عزیزان:
|
 نویسنده : جعفر علیخانی
 تاریخ :
|
|