با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


«برای یک فرد انسانی و هم چنین برای یک جامعه ی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود
می رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیش برد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود
ندارد. همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می آید. ... !!
چه انتقام وحشت باری، چه انتقام موهنی، چه نکبت بار!
وای بر نا امیدانی که ما هستیم.
چون انسان ممکن است بتواند از شر طاعون نیمه جانی در ببرد، اما از شر ناامیدی ممکن نیست جان به عافیت ببرد.

وای بر نا امیدانی که ما هستیم؛ با این نفرت و نا امیدی که چون بدترین
بلاها در روح مردم ما رسوخ کرده است و لحظه به لحظه فراگیرتر می شود، چه
جور آینده ای در انتظار ما خواهد بود، ؟
چه جور آینده ای تدارک دیده شده؟
جنون، جنــون، این مردم دارند دچار جنون نومیدی می شوند !
و... وای بر نا امیدانی که ما هستیم »

"نونِ نوشتن محمود دولت آبادی"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.