با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


امشب برایت می نویسم ...
شعری نگفته به بلندای زمان
ازامتداد سیاهی شب
تا طلوع صبح فردای امید.
امشب برایت می نویسم ...
از اوج یک ترانه
تا سکوت یک غزل عاشقانه
از پروازی دوباره
تا آسمان چشمانت.
امشب برایت می نویسم ...
از فصل احساس غربت
تا مرگ شاخه سبز گیلاس
از چشم ، از نگاه ،
از هرم تکرار یک نام
تا سوز تولد یک آه.
امشب برایت می نویسم ...
از باغ احساس یاسهای وحشی
از آسمان ، از زمین
از عطر پونه ، تا مرگ بوسه بر جبین.
برایت می نویسم ...
تا در دحام خلوت دیوانگی
  در جنونی مرگبار
از هم آغوشی یادت
تنهایی ات را ببویم !
نازنین من ...!
در کهکشان دلم
  آسمان وجودت  پر ستاره شد
ماه را دیگر بس است
به آغوش تنهایی ام بازگرد
امشب عصیان  واژها
کلافه ام کرده اند
برایت می نویسم ...
شعری نگفته ...
به بلندای دوست داشتنت !!
 ج _ علیخانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.