.jpg)
با توام
آری تو
تو مسافر روزهای خستگی
افسرده و دل مرده از ثانیه های پر عطش
با توام ای رهرو شبانه زندگی
و تو ای آغاز گر لحظه های آبستن از تب و تاب
بیدار شو
فریاد برآور
و بشکن حصارسکوت غمگین را
زنجیر دلتنگی شکستنی ست
اینک که لاشه معصومیتت
در جنگل تاریک و مه آلود زمین
به جرم زندگی
رویای خواب شبانه کرکسان
و زوزه مستانه کفتار پیر شده
آهسته قدم بردار
آهسته تر از عشق بازی قطره با گلبرگ
و آغاز کن حس بودن را
تو از جنس آفتابی
ابرهای کور تردید و ترس را
در هم شکن
بیدار شو
فریاد برآور
و ویران کن وحشت سرد زمان را
زنجیر دلتنگی شکستنی ست
آری با توام
ای دلخسته از سودای مکاره ی پیر زندگی
قدم بگذار و بگذر
و باور کن
که در این جنگل تاریک
دریدن هنر است
ودر این جنگل سرد
هیچکس آدم نیست.
ج - علیخانی
نظرات شما عزیزان:
s 
ساعت22:54---9 بهمن 1390