تقدیم به تو مسافر زندگی
با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


تقدیم به تو مسافر زندگی

 


با توام 

آری تو

تو  مسافر روزهای خستگی

افسرده و دل مرده از ثانیه های پر عطش

با توام ای رهرو شبانه زندگی

و تو ای آغاز گر لحظه های آبستن از تب و تاب

بیدار شو

فریاد برآور

و بشکن حصارسکوت غمگین را

زنجیر دلتنگی شکستنی ست

اینک که لاشه معصومیتت

در جنگل تاریک و مه آلود زمین

به جرم زندگی

رویای خواب شبانه کرکسان

و زوزه مستانه کفتار پیر شده

آهسته قدم بردار

آهسته تر از عشق بازی قطره با گلبرگ

و آغاز کن حس بودن را

تو از جنس آفتابی

ابرهای کور تردید و ترس را

در هم شکن

بیدار شو

فریاد برآور

و  ویران کن وحشت سرد زمان را

زنجیر دلتنگی شکستنی ست

آری با توام

ای دلخسته از سودای مکاره ی پیر زندگی

قدم بگذار و بگذر

و باور کن

که در این جنگل تاریک

دریدن هنر است

ودر این جنگل سرد

هیچکس آدم نیست.


ج - علیخانی


 


 


 


 

 



نظرات شما عزیزان:

s
ساعت22:54---9 بهمن 1390


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.