دریا باش
با تو در ثانیه ها
کاش دلها در چهره ها بود

زندگی پرنده مشرق زمین فلسفه و عرفان گاهی باید رفت من خودمم عصر نفرین شده


دریا باش


دریا باش....


امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت.

او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من"

آنسو تر،

مردی که از دریا ماهی گرفته بود،

روی ماسه ها نوشت: "دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی".........

موج دریا آمد و جملات را محو کرد

و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت:

" برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا

دریا باشی"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نویسنده : جعفر علیخانی تاریخ :



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به با تو در ثانیه ها مي باشد.