امشب ،
درسکوت تنهاییم
رسم کهنه را دور خواهم انداخت !؟
اندیشه را میهمان می کنم
به تاریکخانه دلم.
اندیشه ای که سالها
با من فاصله داشت. !!! ؟؟؟
او را میخوانم
تا شاید در آغوش او
من واقعی خود را بیابم .
می خواهم حس کنم
آغاز بودن را .
آخر خسته شد روح در به درم
از این همه مردن
اگر اندیشه بیاید
به او خواهم گفت :
نوازش سایه ی دیوار همسایه
را اعتمادی نیست
می گویم زندگی را دو باره
می خواهم زندگی کنم.
می خواهم ...
خود خودم باشم
ج _ علیخانی
نظرات شما عزیزان: