روزهايی است كه من تنهايم
با خودم، كاغذ، قلم و روزهايم
می نويسم از خودم از حس بودن
روزهای كهنه را هر دم شمردن
از تو از آن حس گريه كه شبی گم كرده بودم
از تمام لحظه هايی كه شبم را خواب می كرد
می نويسم با مداد، رنگ تيره رنگ خواب
از تو از قايق كه معنا داد به آب
از تو از روزی كه گفتی می روی
از خودم، اجبار، تنهايی، سراب
از تو از شيرينی از طعم رفاقت
از خودم از تلخی تند شراب
روزهايی است كه من تنهايم
با تبسم، اشک و حسرت
خاطرات تلخ غربت
روزهايی سرد خاموش از ترانه
از ستاره
در گذر از مرز تقدير
گريه های پاره پاره....!
مهشيد اعتماد
نظرات شما عزیزان: